مدح و شهادت پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم
مثل یک سایه چه زود از سرِ این خانه گذشت چه غریبانه، غـریـبانه، غـریـبانه گذشت چشم را بست ولی صبر نکردند این قوم پیشِ او بود عـلی صبر نکـردند این قوم ای دل از غربتِ این لحظۀ تـشیـیع بگو از غـریـبانـه ترین لحـظـۀ تـشیـیـع بگـو او غـریـبـانـه تـرین لحـظـۀ رفـتـن دارد روضـۀ رفـتـن او گـفـتن و گـفـتـن دارد انـدک انـدک اثـرِ زهـر به جـانش اُفـتـاد رویِ دامـانِ عــلـی بـود تـوانـش اُفــتـاد شهر در مکر و سکوت است علی تنها شد یک تنه گرم حـنوط است عـلی تنهـا شد یک طرف داشت علی آب به پیکر میریخت یک طرف داشت جماعت سرِ مادر میریخت آب غسلش به تنش بود که هـیزم پُر شد شعله پـیچـید به در نوبتِ یک چـادر شد بدنـش روی زمین بـود به زحـمت اُفـتاد وای نـامـوس عـلـی بـینِ جـماعـت اُفـتاد در عزای پدرش بود که سیلی را خورد سوگوار پـسرش بود که سیلی را خورد تا که مولا کـفـنش کرد زنش را کُـشتـند تا کفـن روی تنـش کرد زنش را کُـشتند دست بر پهلوی خود داشت پرش خورد به در درد پهلو که خَم اش کرد سرش خورد به در |